نافض. تب لرزه. (بحر الجواهر). تبی که از بسیار لرزۀ آن تبدار نتواند خویشتن را از لرزه نگاه دارد. (قانون کتاب چهارم حمیات) (: سکیینج) نافض را که بپارسی تب سرد یا لرزه گویند زایل کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). ایشان ز رشک، در تب سرد آنگهی مرا کردند پوستین و نکردم عتابشان. _ (l50k) _ خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 335). رجوع به تب و حمی و دیگر ترکیب های این دو شود
نافض. تب لرزه. (بحر الجواهر). تبی که از بسیار لرزۀ آن تبدار نتواند خویشتن را از لرزه نگاه دارد. (قانون کتاب چهارم حمیات) (: سکیینج) نافض را که بپارسی تب سرد یا لرزه گویند زایل کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). ایشان ز رشک، در تب سرد آنگهی مرا کردند پوستین و نکردم عتابشان. _ (l50k) _ خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 335). رجوع به تب و حمی و دیگر ترکیب های این دو شود