جدول جو
جدول جو

معنی تب سودا - جستجوی لغت در جدول جو

تب سودا
(تَ بِ سَ / سُو)
تبی که از مادۀ سودا باشد:
بدرد من چرا نادردمندی مبتلا گردد
نیمخواهم تب سودا نصیب دشمنم گردد.
میرمحمد افضل (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آی سودا
تصویر آی سودا
(دخترانه)
ماه در آب
فرهنگ نامهای ایرانی
(تَ بِ)
تبی شدید که حرارت بدن بیمار بحد نهایی صعود کند. تبی سخت: امیر را تب گرفت، تب سوزان و سرسامی افتاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 517)
لغت نامه دهخدا
(تَ سَ / سُو)
خلاف گشاده دل. کسی که در داد و ستد سختگیر باشد. بدمعامله:
مرد تاجر گشاده دل باید
تنگ سودا کشد زیان فراخ.
سنجر کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ بِ سَ)
نافض. تب لرزه. (بحر الجواهر). تبی که از بسیار لرزۀ آن تبدار نتواند خویشتن را از لرزه نگاه دارد. (قانون کتاب چهارم حمیات) (: سکیینج) نافض را که بپارسی تب سرد یا لرزه گویند زایل کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
ایشان ز رشک، در تب سرد آنگهی مرا
کردند پوستین و نکردم عتابشان.
_ (l50k) _
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 335).
رجوع به تب و حمی و دیگر ترکیب های این دو شود
لغت نامه دهخدا